ايمان آوردن مسيح (ع) به نبوت پيامبر اکرم (ص) و نسبت ايشان با امام مهدي( ع)
ايمان آوردن مسيح (ع) به نبوت پيامبر اکرم (ص) و نسبت ايشان با امام مهدي( ع)
ايمان آوردن مسيح عليه السلام به نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه و اله و نسبت ايشان با امام مهدي عليه السلام
از روايات اسلامي استفاده مي شود که حضرت مسيح عليه السلام بعد از فرود آمدن از آسمان به نبوت پيامبر اکرم صلي الله عليه واله ايمان آورده و مطابق دستورات او حکم خواهد نمود.
سمره از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل کرده که فرمود : « عيسي بن مريم فرود خواهد آمد در حالي که تصديق کننده ي محمد و بر ملت او خواهد بود ...». (1)
خطابي در « معالم السنن » هنگام ذکر حديثي از پيامبر صلي الله عليه و اله که عيسي خوک را مي کشد مي گويد : « اين حديث دليل بر وجوب کشتن خوک ها است و نيز دليل بر اين است که عين خوک نجس است ، و اين که عيسي خوک را مطابق شريعت پيامبر ما محمد صلي الله عليه و اله خواهد کشت ؛ زيرا نزول او در آخر الزمان بوده و شريعت اسلامي باقي است » . (2)
عبدالوهاب عبدالسلام مي گويد : « عيسي از آسمان به امر خدا فرود مي آيد در حالي که اوصاف نبوت در او پديدار است ، جز آن که تابع شريعت محمد صلي الله عليه و اله و حاکمي از حاکمان اين امت و تجديد کننده ي امر دين اين امت خواهد بود ؛ زيرا محمد صلي الله عليه و اله خاتم انبيا و شريعت او خاتم شرايع است . و خداوند سبحان عهد و ميثاق را از تمام انبيا گرفته که از محمد صلي الله عليه و اله پيروي کرده و او را در صورتي که هنگام بعثت او زنده بودند ياري کنند...» . (3)
1- برخي معتقدند که مهدي و مسيح دو لقب براي يکي شخص است . آنان مي گويند : رهبر حکومت عدل جهاني توحيدي از آنجا که يک نفر است ، لذا او کسي است که در اسلام او را مهدي ناميدند و يهود و نصارا او را مسيح مي نامند و ديگران نيز هر کدام نامي را بر او گذاشته اند .
2- احتمال ديگر اين که بگوييم منجي جهان همان مسيح عيسي فرزند مريم است که از او به مهدي نيز تعبير شده است.
3-احتمال سوم آن است که بگوييم : منجي جهان کسي غير از حضرت مهدي عليه السلام از ذريه ي پيامبر صلي الله عليه و اله نيست و حضرت عيسي با او در اين امر مهم همکاري کرده و تشريک مساعي مي کند.
براي اين احتمال نيز مؤيداتي را ذکر کرده اند از قبيل :
1- لفظ مسيح که از القاب حضرت عيسي عليه السلام به شمار مي آيد به معناي نجات بخشي است.
2- در انجيل متي درباره ي حضرت مسيح عليه السلام آمده که او طول عمر داشته و در آخر الزمان ظهور کرد. و اين چيزي است که با روايات اسلامي سازگاري دارد.
3-در برخي از روايات اسلامي تصريح شده که مهدي همان عيسي بن مريم است.
ولي اين احتمال با هر سه مؤيداتش صحيح به نظر نمي رسد ؛ زيرا :
اولا : نامگذاري حضرت عيسي عليه السلام به « مسيح » دلالت بر استقلال او در امر حکومت عدل جهاني ندارد. لذا در لقب دادن حضرت عيسي عليه السلام به « مسيح » کافي است که از آن جهت باشد که او در اين امر مهم مشارکت دارد.
ثانيا : نام « مسيح » بر حضرت عيسي عليه السلام بعد از عروج او به آسمان ها از ناحيه ي صاحبان اناجيل گذاشته شد و قرآن نيز به جهت شهرت موجود در آن عصر از اين لقب براي حضرت عيسي عليه السلام استفاده کرده است .
ثالثا : اين که عمر حضرت مسيح عليه السلام طولاني شده و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد دلالت بر استقلال او در تأسيس حکومت عدل جهاني توحيدي ندارد بلکه با تشريک مساعي او با حضرت مهدي عليه السلام سازگاري است .
رابعا : در توضيح حديث « لا مهدي الا عيسي بن مريم » مي گوييم : اين حديث را ابن ماجه به سندش از انس نقل کرده که پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود : « و لا مهدي الا عيسي بن مريم » ؛ (4) « و مهدي جز عيسي بن مريم نيست » .
در جواب از اين حديث مي گويم :
1- بسياري از صحابه که احاديث مهدويت را از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل کرده اند را از ذريه ي رسول خدا صلي الله عليه و اله مي دانند .
2- اين حديث مورد اعراض علماي حديث و متکلمين بوده و هيچ کسي به آن استناد نکرده است.
3- خود ابن ماجه در سنن خود حديث « المهدي حق و هو من ولد فاطمه » ؛ « مهدي حق است و او از اولاد فاطمه است » را نيز نقل کرده است . (5)
4-ابن قيم جوزيه اين حديث را در « المنار المنيف » نقل کرده و به طور مبسوط آن را تضعيف نموده است . (6) حاکم نيشابوري نيز که اين حديث را نقل کرده از روي تعجب بوده نه آنکه به جهت مطابقتش با شروط شيخين آن را نقل کرده باشد. (7)
ذهبي مي گويد : « ... حديث ( و لا مهدي الا عيسي بن مريم ) خبري است منکر که ابن ماجه آن را نقل کرده است ».(8)
قرطبي مي گويد : « حديث - و لا مهدي الا عيسي بن مريم - معارض با احاديث اين باب است . آن گاه مي گويد : احاديثي که نص بر خروج مهدي از عترت پيامبر و از اولاد فاطمه عليهم السلام است ثابت بوده و اصح از اين حديث است ، پس حکم ، مطابق احاديث خروج مهدي از اولاد فاطمه است نه احاديث ديگر » . (9)
5-اين حديث را طبراني نيز با سند خود از ابي امامه نقل کرده ولي در متن آن جمله ( ولا مهدي الا عيسي بن مريم ) نيامده است. (10)
6-روايات خروج مهدي از اولاد فاطمه عليهم السلام متواتر است ، و همان گونه که در جاي خود اشاره شد عده ي زيادي به تواتر آن تصريح کرده اند ، ولي حديث ( و لا مهدي الا عيسي بن مريم ) بر فرض صحت سند ، خبر واحد است، و هنگام تعارض ، خبر متواتر مقدم مي باشد. و نيز مشهور بين مسلمين در طول تاريخ اسلام، ظهور شخصي از اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و اله و از اولاد فاطمه عليهم السلام است ، اين شهرت مي تواند مرجح احاديث مهدويت اسلامي باشد. ابوالفيض غماري نيز در صدد پاسخ به حديث فوق برآمده و با هشت اشکال به آن پاسخ گفته است . (11)
1-حضرت مهدي عليه السلام وارث شرعي طرح کامل براي حکومت عدل توحيدي است که رسول خدا محمد مصطفي صلي الله عليه و اله براي بشريت به ارث گذاشته است.
2-2- مطابق برخي از روايات اسلامي ، حضرت مسيح عليه السلام از اين که امام جماعت را بعد از فرود آمدنش از آسمان بر عهده مي گيرد امتناع مي کند ، و امامت را به فردي از افراد امت اسلامي واگذار مي کند، اين خود دليل بر آن است که رهبري نهضت جهاني با حضرت مسيح عليه السلام نيست.
3-خلاف حکمت الهي است ديني که نسخ شده به توسط رهبرش دوباره اجرا شود، در حالي که رهبري از رهبران دين زنده و ناسخ وجود داشته باشد.
4-مطابق آنچه که قبلا اشاره شد از اناجيل استفاده مي شود که حضرت عيسي عليه السلام به کمک « فرزند انسان » مي آيد و در ملکوت خدا که به دست او برپا خواهد شد سهيم مي شود و او کسي غير از حضرت مهدي عليه السلام نيست.
سمره از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل کرده که فرمود : « عيسي بن مريم فرود خواهد آمد در حالي که تصديق کننده ي محمد و بر ملت او خواهد بود ...». (1)
خطابي در « معالم السنن » هنگام ذکر حديثي از پيامبر صلي الله عليه و اله که عيسي خوک را مي کشد مي گويد : « اين حديث دليل بر وجوب کشتن خوک ها است و نيز دليل بر اين است که عين خوک نجس است ، و اين که عيسي خوک را مطابق شريعت پيامبر ما محمد صلي الله عليه و اله خواهد کشت ؛ زيرا نزول او در آخر الزمان بوده و شريعت اسلامي باقي است » . (2)
عبدالوهاب عبدالسلام مي گويد : « عيسي از آسمان به امر خدا فرود مي آيد در حالي که اوصاف نبوت در او پديدار است ، جز آن که تابع شريعت محمد صلي الله عليه و اله و حاکمي از حاکمان اين امت و تجديد کننده ي امر دين اين امت خواهد بود ؛ زيرا محمد صلي الله عليه و اله خاتم انبيا و شريعت او خاتم شرايع است . و خداوند سبحان عهد و ميثاق را از تمام انبيا گرفته که از محمد صلي الله عليه و اله پيروي کرده و او را در صورتي که هنگام بعثت او زنده بودند ياري کنند...» . (3)
رهبري حضرت مهدي عليه السلام و همکاري مسيح عليه السلام
1- برخي معتقدند که مهدي و مسيح دو لقب براي يکي شخص است . آنان مي گويند : رهبر حکومت عدل جهاني توحيدي از آنجا که يک نفر است ، لذا او کسي است که در اسلام او را مهدي ناميدند و يهود و نصارا او را مسيح مي نامند و ديگران نيز هر کدام نامي را بر او گذاشته اند .
2- احتمال ديگر اين که بگوييم منجي جهان همان مسيح عيسي فرزند مريم است که از او به مهدي نيز تعبير شده است.
3-احتمال سوم آن است که بگوييم : منجي جهان کسي غير از حضرت مهدي عليه السلام از ذريه ي پيامبر صلي الله عليه و اله نيست و حضرت عيسي با او در اين امر مهم همکاري کرده و تشريک مساعي مي کند.
نقد احتمال اول
نقد احتمال دوم
براي اين احتمال نيز مؤيداتي را ذکر کرده اند از قبيل :
1- لفظ مسيح که از القاب حضرت عيسي عليه السلام به شمار مي آيد به معناي نجات بخشي است.
2- در انجيل متي درباره ي حضرت مسيح عليه السلام آمده که او طول عمر داشته و در آخر الزمان ظهور کرد. و اين چيزي است که با روايات اسلامي سازگاري دارد.
3-در برخي از روايات اسلامي تصريح شده که مهدي همان عيسي بن مريم است.
ولي اين احتمال با هر سه مؤيداتش صحيح به نظر نمي رسد ؛ زيرا :
اولا : نامگذاري حضرت عيسي عليه السلام به « مسيح » دلالت بر استقلال او در امر حکومت عدل جهاني ندارد. لذا در لقب دادن حضرت عيسي عليه السلام به « مسيح » کافي است که از آن جهت باشد که او در اين امر مهم مشارکت دارد.
ثانيا : نام « مسيح » بر حضرت عيسي عليه السلام بعد از عروج او به آسمان ها از ناحيه ي صاحبان اناجيل گذاشته شد و قرآن نيز به جهت شهرت موجود در آن عصر از اين لقب براي حضرت عيسي عليه السلام استفاده کرده است .
ثالثا : اين که عمر حضرت مسيح عليه السلام طولاني شده و در آخر الزمان ظهور خواهد کرد دلالت بر استقلال او در تأسيس حکومت عدل جهاني توحيدي ندارد بلکه با تشريک مساعي او با حضرت مهدي عليه السلام سازگاري است .
رابعا : در توضيح حديث « لا مهدي الا عيسي بن مريم » مي گوييم : اين حديث را ابن ماجه به سندش از انس نقل کرده که پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود : « و لا مهدي الا عيسي بن مريم » ؛ (4) « و مهدي جز عيسي بن مريم نيست » .
در جواب از اين حديث مي گويم :
1- بسياري از صحابه که احاديث مهدويت را از رسول خدا صلي الله عليه و اله نقل کرده اند را از ذريه ي رسول خدا صلي الله عليه و اله مي دانند .
2- اين حديث مورد اعراض علماي حديث و متکلمين بوده و هيچ کسي به آن استناد نکرده است.
3- خود ابن ماجه در سنن خود حديث « المهدي حق و هو من ولد فاطمه » ؛ « مهدي حق است و او از اولاد فاطمه است » را نيز نقل کرده است . (5)
4-ابن قيم جوزيه اين حديث را در « المنار المنيف » نقل کرده و به طور مبسوط آن را تضعيف نموده است . (6) حاکم نيشابوري نيز که اين حديث را نقل کرده از روي تعجب بوده نه آنکه به جهت مطابقتش با شروط شيخين آن را نقل کرده باشد. (7)
ذهبي مي گويد : « ... حديث ( و لا مهدي الا عيسي بن مريم ) خبري است منکر که ابن ماجه آن را نقل کرده است ».(8)
قرطبي مي گويد : « حديث - و لا مهدي الا عيسي بن مريم - معارض با احاديث اين باب است . آن گاه مي گويد : احاديثي که نص بر خروج مهدي از عترت پيامبر و از اولاد فاطمه عليهم السلام است ثابت بوده و اصح از اين حديث است ، پس حکم ، مطابق احاديث خروج مهدي از اولاد فاطمه است نه احاديث ديگر » . (9)
5-اين حديث را طبراني نيز با سند خود از ابي امامه نقل کرده ولي در متن آن جمله ( ولا مهدي الا عيسي بن مريم ) نيامده است. (10)
6-روايات خروج مهدي از اولاد فاطمه عليهم السلام متواتر است ، و همان گونه که در جاي خود اشاره شد عده ي زيادي به تواتر آن تصريح کرده اند ، ولي حديث ( و لا مهدي الا عيسي بن مريم ) بر فرض صحت سند ، خبر واحد است، و هنگام تعارض ، خبر متواتر مقدم مي باشد. و نيز مشهور بين مسلمين در طول تاريخ اسلام، ظهور شخصي از اهل بيت رسول خدا صلي الله عليه و اله و از اولاد فاطمه عليهم السلام است ، اين شهرت مي تواند مرجح احاديث مهدويت اسلامي باشد. ابوالفيض غماري نيز در صدد پاسخ به حديث فوق برآمده و با هشت اشکال به آن پاسخ گفته است . (11)
قوت احتمال سوم
1-حضرت مهدي عليه السلام وارث شرعي طرح کامل براي حکومت عدل توحيدي است که رسول خدا محمد مصطفي صلي الله عليه و اله براي بشريت به ارث گذاشته است.
2-2- مطابق برخي از روايات اسلامي ، حضرت مسيح عليه السلام از اين که امام جماعت را بعد از فرود آمدنش از آسمان بر عهده مي گيرد امتناع مي کند ، و امامت را به فردي از افراد امت اسلامي واگذار مي کند، اين خود دليل بر آن است که رهبري نهضت جهاني با حضرت مسيح عليه السلام نيست.
3-خلاف حکمت الهي است ديني که نسخ شده به توسط رهبرش دوباره اجرا شود، در حالي که رهبري از رهبران دين زنده و ناسخ وجود داشته باشد.
4-مطابق آنچه که قبلا اشاره شد از اناجيل استفاده مي شود که حضرت عيسي عليه السلام به کمک « فرزند انسان » مي آيد و در ملکوت خدا که به دست او برپا خواهد شد سهيم مي شود و او کسي غير از حضرت مهدي عليه السلام نيست.
پي نوشت :
1-مسند احمد ، ج 5 ، ص 13 ، المعجم الکبير ، ج 7 ، ص 221 .
2-معالم السنن ، ج 4 ، ص 321 ، ح 1703.
3- المسيح المنتظر و نهايه العالم ، عبدالوهاب عبدالسلام ، ص 240 .
4-سنن ابن ماجه ، ج 2 ، ص 1340 ، ح 4039 .
5-همان، ص 1368 ، ح 4086 .
6-المنار المنيف ، ص 130 ، ح 325 .
7-مستدرک حاکم ، ج 4 ، ص 441 .
8-تهذيب التهذيب ، ج 9 ، ص 125 ، رقم 202 ، ترجمه ي محمد بن خالد جندي .
9-التذکره ، قرطبي ، ج 2 ، ص 701 .
10-المعجم الکبير ، ج 8 ، ص 214 ، ح 7757.
11-ابراز الوهم المکنون ، ص 538 .
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}